پاییز
سلااااااااام عزیز مامانی قربون گل دخترم برم من که هر روز ماه تر و خانوم تر و بزرگ تر میشه و خدا رو شکر می کنم که شاهد اینهمه زیبایی وصف نشدنی هستم. جونم برات بگه که عسل مامانی یه ماهه که میره مهد کودک و خیلی هم خوشحالی و دوستات و خانوم مربی ت خاله شبنم رو دوست داری.. روز اول که رفتیم مهد و شما رفتی داخل کلاست پشت در منتظر موندم تا بهونه مامانی رو بگیری و بیای بیرون اما هیچ خبری از گل دخملی مستقلم نشد که نشد موقع اومدنم می گفتی هنوز خونه سازی بازی نکردم نمیام نقاشی خوشگلم کلی پیشرفت کرده و به بازی های تنهایی ت خیلی بیشتر علاقه مند شدی و یه مامان مهلبون هم برای عروسکات هستی و بهترین عروسکات کچل و طلا هستن که هیچوقت جدا...
نویسنده :
سیمین
9:57